در اتاق زندگیم مثل چراغی کم نور بود که نورش از دور سوسو میکرد و گاه کاملا خاموش در نظرم میامد، وقتی دلم احساس سرما میکرد وقتی جایی برای گرم شدن پیدا نمیکردم، روما به سوی همون چراغ میکردم ناخوداگاه درونم اندگ کرمی را احساس میکرد گرمی که آمیخته ی ای از امید و و اندوه بود همراه با شایدهایی که دلم را میلرزاند.
چند روزی بود که سرمای عجیبی تمام تنم را گرفته بود که نه گرمای خانه و نه بیرون توان مقابله با آن را نداشت، خبری از چراغ نبود کاملا خاموش شده بود …
چراغ کم نوری که از دور برایم گاه گاهی چشمک میزد و لبخند را بر لبانم میگذاشت خاموش شد. برای همیشه خاموش شد …..
احساس نبودنش، حیرانی بیگانه ایی در من ایجادو تعداد تپش های قلبم را کم کرده …
آخر خاموش شد….
شما باید برای دیدن نظرات وارد سامانه شوید در حال حاضر وارد شده اید !
If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)
فرم در حال بارگذاری ...
امشب دلتنگ تر از همیشم، با افکارم تاریخ زندگیم را یکی یکی ورق میزنم، تاریخ را کنار میزنم و دنبال زیباترین شب و روز زندگیم میگردم، روزهای شادیم که به رنگ سبز لاجوردی در ذهنم حک شده اند زیادند خیلی زیاد …
امشب چشمانم هوس کرده اند با آسمان سر باریدن رقابت کند. چشمان سمانه هم …..
بوی باران قابل وصف نیست، هرچه هست خواسته یا ناخواسته زبان را به شکر وا میدارد
ببار باران سفرکرده ای دارم که یادم رفته آب پشت پایش بریزم
شما باید برای دیدن نظرات وارد سامانه شوید در حال حاضر وارد شده اید !
If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)
فرم در حال بارگذاری ...
طلاب مدرسه ما این چند روز بیکار ننشستند
آشپزی و بسته بندی و پذیرایی از زوار کار این چند روزشان بود.
شما باید برای دیدن نظرات وارد سامانه شوید در حال حاضر وارد شده اید !
If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)
فرم در حال بارگذاری ...
تمام شد عنوان جامانده گرفتم، خیی از جوانهای ایلامی عنوان جامانده گرفتند.الان که دارم مینویسم پر از بغض تو فریادم،بغضی که وسعتش به اندازه ی تمام اندوه جا گرفته در قلب تک تک جوانای این جاست
دنبال مقصر میگرم برای نرفتن خودم، برای نرفتم این همه….
دیشب هزاران ایلامی نرفته به کربلا، مسافر نشده، قلب شکسته ،از مرز برگردانده شدند، تجمع کرده بودند به این امید که راهشان بدهند و ندادند
امسال مثل پارسال نبود، پارسال راه دادند و شهر خالی شد از جوان، پیر….
اما امسال…
دنبال مقصر می گردم
می گویند خوب ویزا و پاسپورت می گرفتی و می گرفتند، راست میگویند باید میگرفتم و می گرفتند
پولداریم، مردم ایلام همه پولدارند از دم …آنقدر پولدارند که نیاز نیست قلکهایشان را بشکنند، نیاز نیست که از ضروریاتشان بزنند؛ آخر جوان تحصیل کرده بیکار ندارد ، آخر جوانش آواره شهرهای دیگری پی کارگری نیست، جوان خسته ندارد!!!!!
امسال جوان کربلایی کم داشتیم، فقط آنهایی رفتند که پول قلکهایشان به مقدار پاسپورت و ویزا بود، آنهاییم که مقدارش نرسید بی نصیب نشد، کتک خورده از مرز مهران برگشتند …
پر از بغض تو فریادم
دنبال مقصر می گردم
میگویند خدمت به زائرا عین خدمت به امام حسین ع است، این را هم راست می گویند. اما یادشان رفته کرد ایلامی به مهمان نوازی مشهور است، شرم دارد با چایی خالی از زوار حسین ع میزبانی کند. با شرمش چه کند ….
خیلیا از راههای خیلی دور آمدن و از شهر ما گذشتن و کربلایی شدند و ما چند قدمی کربلا، عنوان جا مانده گرفتیم.کسی هم نپرسید چرا…
یک نظر برای این مطلب وارد شده . جهت دیدن نظر ، وارد سامانه شوید. در حال حاضر وارد شده اید !
If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)
فرم در حال بارگذاری ...
جامانده که باشی میخواهی هر جوری شده جبران کنی، مثل بچه های مدرسه ما
در جمع طلبگی خود، سبزی و پنیر گرفته بودند و بسم الله….
یکی از همین طلبه های جامانده، دیشب کلوچه محلی ایلام را درست و بسته بندی کرده بود.
There are 2 comments on this post but you must be logged in to see the comments. در حال حاضر وارد شده اید !
If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)
فرم در حال بارگذاری ...