احساس جاماندگی...
13 آبان 1396
نمیدانم از سر ذوق است یا جوگیر شده ام،
منم و احساس جاماندگی…
احساسی که مدام در سرچ است که کجا لنگ زدی، که کجا…
احساسی به خشمگینی وجدان، مثل خوره…
احساسی که با خود، برایم موجی از بی حوصلگی آورده است
با خودم لج، با پدرم لج….
با همه سر دعوا دارم
دلم دنبال بهانس که محکوم کند
و خودم بر سر دار…
احساسی که تابع قلب است و آمر چشم