اندوه دلم را فریاد می کشم...
دلم به عزا نشسته است
دلم برای جدایی دو عاشق به عزا نشسته است.
برای باز شدن گره های بهم خورده ی دو قلب
برای بهم خوردن یک پیمان مبارک آسمانی
دلم به اندازه هر دو قلب اندوهگین است
به لحظه وصالشان فک میکنم، که با پشتوانه محبت، زندگیشان را شروع کردند، اشکم جاری می شود
انگار همین دیروز بود که صدای کل مادر داماد گوش ها را کر میکرد.
از همه بزرگترها بدم می آید…
بزرگترهایی که نکردند، قلب گره خوردشان را گرهی محکم تر ببندند.
از بزرگترهایی که به جای عمل به این حرف پیامبر ص که سفارش کرد «بهترین صدقه اصلاح بین مردم است،» با آتیش حرف و حدیث زندگی این دو را به آتیش کشاندند.
و اکنون با گفتن جمله « این دو قسمت هم نبودند» قلب معصومانه ام را تیر میزنند.
»طلاق» واژه ای که هیچ وقت ازش خوشم نیامد…..
یک نظر برای این مطلب وارد شده . جهت دیدن نظر ، وارد سامانه شوید. در حال حاضر وارد شده اید !
If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)