امروز دلم تنگ تر از آن است که قلمم بتواند واژه ای مرادف با آن پیدا کند
فقط میدانم دلم سیاه شده است به اندازه سیاهی لباسی که به تنم است از زندگی…
از نمازی که پر پروازم نیست
از آدمهای اطرافم که به ظاهر محرم و در باطن نامحرمن
از سکوت طولانی دلم
از کندی چرخه روزگار بر من
چقدر دوست دارم بخوابم یه خواب عمیق، خیلی عمیق و بدون دیدن رویا
یک نظر برای این مطلب وارد شده . جهت دیدن نظر ، وارد سامانه شوید. در حال حاضر وارد شده اید !
If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)
فرم در حال بارگذاری ...
گاهی خواسته یا نا خواسته لباس ناپسند عصبانیت را تن میکنیم و شاید بهتر بگم دیگران تنمان میکنند
دیروز وقتی همه لباسهایم را بچه ها از توی کمد دراورده بودن و روی زمین انداخته بودند، نفهمیدم این لباس ناجور بد قواره را چطوری پوشیدم
نه آب خوردن آرامم میکرد و نه داد زدن….
یهویی عصبانی شدم و دیگر مثل انسان مست نفهمیدم چه گفتم و چه کار کردم
پاهایم را زیر آب سرد گذاشتم تا شاید…
وقتی بچه ها را کتک زدم کمی آرام شدم دوست داشتم بیشتر بزنم تا بیشتر آرام شوم
و اما تو سه ساعت بعد،
نوبت پوشیدن لباس ندامت بود و عذاب وجدان مثل آتیش به جانم افتاد
به تو میگن طلبه !!!!
به تو میگن آدم خوب!!!!
عذرخواهی هم کنی فایده نداره پاشو برو بمیر!11!
شاید شیطان اون لحظه خیلی بهم نزدیک شده بود، من برای یک لحظه آبرو خودما بردم.
کاش….
کاش….
There are 2 comments on this post but you must be logged in to see the comments. در حال حاضر وارد شده اید !
If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)
فرم در حال بارگذاری ...
دلم به عزا نشسته است
دلم برای جدایی دو عاشق به عزا نشسته است.
برای باز شدن گره های بهم خورده ی دو قلب
برای بهم خوردن یک پیمان مبارک آسمانی
دلم به اندازه هر دو قلب اندوهگین است
به لحظه وصالشان فک میکنم، که با پشتوانه محبت، زندگیشان را شروع کردند، اشکم جاری می شود
انگار همین دیروز بود که صدای کل مادر داماد گوش ها را کر میکرد.
از همه بزرگترها بدم می آید…
بزرگترهایی که نکردند، قلب گره خوردشان را گرهی محکم تر ببندند.
از بزرگترهایی که به جای عمل به این حرف پیامبر ص که سفارش کرد «بهترین صدقه اصلاح بین مردم است،» با آتیش حرف و حدیث زندگی این دو را به آتیش کشاندند.
و اکنون با گفتن جمله « این دو قسمت هم نبودند» قلب معصومانه ام را تیر میزنند.
»طلاق» واژه ای که هیچ وقت ازش خوشم نیامد…..
یک نظر برای این مطلب وارد شده . جهت دیدن نظر ، وارد سامانه شوید. در حال حاضر وارد شده اید !
If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)
فرم در حال بارگذاری ...
سلام امامرضا
دیدم جونایی که عاشق میشن، راه ازدواج که ندارن، وقتی مشکل کاری و بیکاری دارن، وقتی دلشون میگیره، وقتی از همه جا میبرن، وقتی…. به شما به مانند پدر نگاه میکنند.
هزینش خرید یه بلیط مشهده …
دیدم چطور بعد برگشتن حالشون خوب میشه …
برا همین مشهوری به امام رئوف … به امام مشکل گشا ..
همیشه فکر میکردم اگه یه زمان حال خودم و حال زندگیم به هر دلیل بد شد؛ نباید نا امید بشم چون همون امام رئوف جوانا، امام من هم هست . با خودم میگفتم امام رضا پدرمه، مادرمه، برادرمه، همه کسمه …
امروز من جوان منی که پدر مادر برادر همه کسم تویی دستخالی از خانه تو برگشتم، این منا داغون میکنه از زندگی سردم میکنه،اشکما جاری میکنم
امامرضا فرق من اون جوان معتاد چه بود فرق من اون جوان بیکار چه بود فرق من و …..
گنه کارم میدونم
دیگه حرفی ندارم
There are 3 comments on this post but you must be logged in to see the comments. در حال حاضر وارد شده اید !
If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)
فرم در حال بارگذاری ...
این روزها دلم گرفته…
دیگر دل به آمدن باران خوش نمی کنم که ببارد و دستانم را به تمنا بلند کنم و خدا خدا کنم
منتظر دستان پر رحمت خدام اما انتظار مرا می آزارد …
از نبودن دستان نوازشگر خدا ، دلخورم …
دلخورم از خودم از اینکه خدا اسمش مقالید السماوات و الارض است و من بی نصیب …
نمی دانم ورد آدم خوبا برای دلربایی از خدا چیست؟؟؟؟؟؟
دلتنگم …
دلتنگیم را هیچکس نمی فهمد، میخواهم خدا مرا بفهمد اما ….
امامرضا بفهمد اما…
خانم معصومه بفهمد اما…
…..
…
شما باید برای دیدن نظرات وارد سامانه شوید در حال حاضر وارد شده اید !
If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)
فرم در حال بارگذاری ...